بدون شرح!
دو خلبان نابینا که هر دو عینکهای تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت میکرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. در همین حال، زمزمههای توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده میشد چرا که میدیدند هواپیما با سرعت به سوی پلی که در انتهای باند قرار دارد، میرود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه میداد و چرخهای آن به نزدیکی پل رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن میکنند و اونوقت کار همهمون تمومه!
![]()
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 12:55 توسط دکتر پیمان حسیبی
|
عضو هیات علمی دانشکده کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهواز هستم و این وبلاگ را برای به اشتراک گذاشتن تجربیات شخصی در زمینه علوم زراعت و فیزیولوژی گیاهان زراعی با دانشجویان و دانش پژوهان علاقه مند و همچنین ذکر نکاتی ادبی و اخلاقی برای اشاعه فرهنگ آموزش رایگان برای همه ایرانیان ایجاد کرده ام. مطمئنا این وبلاگ دارای کاستی های فراوانی است که امیدوارم با در نظر گرفتن نظرات ارزشمند شما آن را روز به روز بهبود بخشم.