همین که ماشین به جاده خرمشهر رسید و سفر به منطقه شلمچه و اروند کنار را آغاز کردیم، پدر بزرگوارم (سرهنگ حسین حسیبی) که خود از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس بوده اند  قدم به قدم به شرح تمام عملیات ها و حماسه آفرینی های رزمندگان پرداخت و چه زیبا آن رشادت ها را توصیف نمود. چگونه عراقی ها در اوایل جنگ پشت دروازه اهواز زمین گیر شدند. چگونه حصر آبادان شکسته شد. چگونه خونین شهر دوباره خرمشهر شد... خوشحالم که اولین عید دیدنی امسال به دیدار شهدا رفتم. همان ها که عاشقانه پرگشودند، چه بی ادعا بودند و چه بی آلایش. نه دنبال پست و مقام بودند و نه دنیای خاکی.

کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی.

 خوش به حالتان که نیستید تا ببینید برخی چگونه برای تصاحب جایگاهی مادی همه چیز را زیر پا می گذارند. در منطقه اروند کنار و در نزدیکی مسجد فاو بوی عطر دوست شهیدم احمد غلام گازر را استشمام کردم. چه مظلومانه رفتند شهیدان و چه بی ادعا. قلم توان بیان سوز فراق را ندارد. چه صیقلی دادیم دلهایمان را.

خدایا شکر ...

 

پی نوشت:

دوازدهم فروردین روز تولد جمهوری اسلامی ایران گرامی باد.