امید را از دست مده
تنها بازماندهي يك كشتي شكسته به جزيره ي كوچك خالي از سكنه اي افتاد. او با دلي لرزان دعا كرد كه خدا نجاتش دهد.
روزها افق را به دنبال یافتن کمک از نظر مي گذراند اما كسي نمي آمد. سر انجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها كلبه اي بسازد تا خود را از باد و باران محافظت كند و دارا يي هاي اندكش را در آن نگه دارد.
روزي كه پس از پرسه روزانه و جستجوي غذا در حال برگشتن به كلبه بود با دیدن دود غلیظی که از آنجا بلند می شد با شتاب خود را به کلبه رساند و آنجا را در حال سوختن دید. همه چيز از دست رفته بود. در جا خشكش زد. از شدت خشم و اندوه فرياد زد:«خدايا تو چطور راضي شدي با من چنين كاري بكني؟»
صبح روز بعد با بوق كشتي اي كه به ساحل نزديك مي شد از خواب پريد. خود را به سرعت به ساحل رساند و وقتی با ملوانان روبرو شد پرسيد: «شما ها از كجا فهميديد من اينجا هستم؟» ملوانان با تعجب جواب دادند: « خوب ما متوجه علايمي دودی که می فرستادی شديم!»
منبع Amoozak.com
+ نوشته شده در سه شنبه دوم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 22:39 توسط دکتر پیمان حسیبی
|
عضو هیات علمی دانشکده کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهواز هستم و این وبلاگ را برای به اشتراک گذاشتن تجربیات شخصی در زمینه علوم زراعت و فیزیولوژی گیاهان زراعی با دانشجویان و دانش پژوهان علاقه مند و همچنین ذکر نکاتی ادبی و اخلاقی برای اشاعه فرهنگ آموزش رایگان برای همه ایرانیان ایجاد کرده ام. مطمئنا این وبلاگ دارای کاستی های فراوانی است که امیدوارم با در نظر گرفتن نظرات ارزشمند شما آن را روز به روز بهبود بخشم.